آخرین ارسالات تالار |
|
![]() |
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
![]() |
#1 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
پست ها: 2,294
تشکرها: 2,773
در 1,610 پست 4,905 بار تشکر شده
|
![]() مصطفي ملكيان طی سخنرانی که مدتی قبل در میان جمعی از اصلاح طلبان برگزار گردید، به توصیف علل و عوامل فرهنگی عقبماندگي ايرانيان پرداخت و در خصوص آن بیست عامل را به شرح زیر، مورد توجه قرار داد:
1. پيشداوري، 2. دگماتيسم وجمود، 3. خرافهپرستي، 4. بهادادن به داوريهاي ديگران نسبت به خود، 5. همرنگي با جماعت، 6. تلقينپذيري، 7. القاپذيري، 8. تقليد، 9. تعبد، 10. شخصيتپرستي، 11. تعصب، 12. اعتقاد به برگزيدگي، 13. تجربه نيندوختن از گذشته، 14. جدي نگرفتن زندگي، 15. ديدگاه مبتذل نسبت به كار، 16. قائل نبودن به رياضت، 17. از دست رفتن قوه تميز بين خوشايند و مصلحت، 18. زيادهگويي، 19. زبان پريشي، 20. ظاهرنگري. ![]() دکتر مصطفی ملکیان در صد سال اخير بیشتر كساني كه درباره مشكلات جامعه سخن گفته و مطالعه كردهاند، معمولا مجموعه علل و عواملي را كه باعث اين همه مشكلات علمي و مسائل نظري براي جامعه شده است و بيچارگي و بدبختي جامعه ما را فراهم آورده را در سه محور كندوكاو كردهاند. اولين محور مداخله كشورهاي خارجي، استعمار و انواع و اقسام سلطهطلبيها بوده است. دومين نكته رژيمهاي سياسي حاكم و مساله سوم تلقي مردم از دين بوده است. اين سه عامل تاكنون بيشتر مورد تاكيد بوده است و بسته به ديدگاههاي مختلف بر يكي از اين عوامل بيشتر تاكيد شده است. اگرچه معمولا كسي هم نيست كه دو عامل را انكار كرده باشد. اما مسالهاي كه مهمتر از اين سه عامل است وضع فرهنگي مردم است. به تعبير ديگر آسيبشناسي فرهنگي مردم ايران و اينكه به لحاظ فرهنگي چه امور نامطلوبي در ذهن و ضميرشان راسخ شده است. بنابراين سخنان من به معناي انكار سه عامل ديگر نيست. ولي تاكيد بر اين است كه مهمتر ازآن نگرشهاي فرهنگي ماست. در باب نگرشهاي فرهنگي هم من يك تفسير دوگانه دارم. من معتقدم وقتي گفته ميشود كه از ماست كه بر ماست و اينكه گفته ميشود ما بايد از درون تغيير كنيم دو نوع تغييركردن مراد است كه من به يك نوع آن ميپردازم. گاه وقتي گفته ميشود كه ما بايد عوض شويم، يعني تا ما رفتار اخلاقي سالمي نداشته باشيم وضعمان بهبود پيدا نميكند و اين نكته گفته ميشود كه سود سرانجام و بالمآل همه در اخلاقي زيستن است. اين اخلاقي زيستن يكي از دو بخش مطلب محل اشاره من است. اما وضع فرهنگي به بحث اخلاقي ما بستگي ندارد و به يك سري نگرشهاي ذهني هم بستگي دارد و من ميخواهم به اين نگرشهاي ذهني بپردازم. نگرشهاي ذهني اموري هستند كه آگاهانه يا ناآگاهانه در ما راسخ شدهاند و ما در همه كنشها و واكنشها تحتتاثير اين نگرشها هستيم كه لزوما جنبه اخلاقي هم ندارد و براي تغيير آنها نبايد رفتار اخلاقي ما تغيير كند. برعكس اين نگرشها هستند كه اخلاق ما را به سمت ناسالمي ميكشند. ميشد اين نگرشها را تحت عنوان جامعهشناسي قوم ايراني بحث كرد. اما موضوع بحث من درباره جامعهشناسي ايران معاصر نيست. به تعبير ديگر من به اين بحث نميپردازم كه شاخهاي از روانشناسي، روانشناسي اقوام است و شاخهاي از جامعهشناسي و روانشناسي مربوط به اقوام است. بنابراين این سخنان را نبايد در عداد كتاب روح ملتهاي زيگفريد يا نوشته مرحوم بازرگان كه گفتند زيگفريد به روح ملت ايران نپرداخته و من به روح ملت ايراني ميپردازم تا نوشته كاملتري شود قرار داد. آن بخش از مسائل فرهنگي كه به نگرشهاي ايرانيان مربوط ميشود من بيست عامل را احصا كردهام. استدلالهاي من هم بر اين مطالب بيشتر دروننگرانه است. يعني مخاطب بايد به درون خودش مراجعه كند و ببيند كه در خودش چنين حالتي وجود دارد يا اگر وجود دارد ميتوان گفت سخن روي ثواب دارد. اولين خصوصيتي كه در ما وجود دارد، پيشداوريهاي فراوان نسبت به بسياري از امور است.اگر هر كدام از ما به درون خودمان رجوع كنيم پيشداوريهاي فراوان ميبينيم. اين پيشداوريها در كنش و واكنشهاي اجتماعي ما تاثيرات منفي زيادي دارد. معمولا وقتي گفته ميشود پيشداوري، بيشتر پيشداوري منفي محل نظر است وليآثار مخرب پيشداوري منحصر به پيشداوري منفي نيست. پيشداوريهاي مثبت هم آثار مخرب خود را دارد. از جمله خوشبينيهاي نابهجا كه نسبت به برخي افراد و قشرها و لايههاي اجتماعي داريم. نوعي دگماتيسم و جمود در ما ريشه كرده است. من اصلا تحقيقات روانشناختي و تحقيقات تاريخي در اينباره ندارم كه چرا ملت ايران تا اين حد اهل جزم و جمود است. يعني واقعيت آن براي من محل انكار نيست اگرچه تبيينش براي من امكانپذير نيست. آنچه كه در ما وجود دارد كه از آن به جزم و جمود تعبير ميشود اين است كه باور ما يك ضميمهاي دارد. يعني ممكن است كه ما معتقد باشيم كه فلان گزاره درست است، اين سالم است اما اگر معتقد باشيم كه فلان گزاره محال است كه درست نباشد. اين "محال است"، انسان را تبديل به انسان دگمي ميكند. و ما كمتر ميشود كه به چيزي معتقد باشيم و يك "محال است" منضم به اين اعتقادمان نباشد. به تعبير ديگر وقتي ما يك عقيده داريم كه فلان گزاره صحيح است يك عقيده دوم داريم كه گريزناپذير است كه فلان گزاره صحيح نباشد. ويژگي ديگر ما خرافهپرستي است هم خرافه در بافت ديني و مذهبي و هم در بافتهاي غير ديني و مذهبي، خرافه در بافت مذهبي يعني چيزي كه در دين نبوده و در آن وارد شده است. اما مهمتر اين است كه به معناي سكولار آن هم خرافهپرست هستيم.خرافي به معناي باور آوردن به عقايدي كه هيچ شاهدي به سود آن وجود ندارد ولي ما همچنان آن عقايد را در كف داريم. اين سه مساله را ميتوان سه فرزند استدلال ناگرايي ما دانست. هر كه اهل استدلال نباشد اهل اين سه است بنابراين راهحل درمان اين سه تقويت روحيه استدلالگرايي است. ما به ندرت در "مني" كه از خودمان تصور داريم زندگي ميكنيم و هميشه توجهمان به "مني" است كه ديگران از ما تصور دارند و هميشه ترازوي ما در بيرون ماست. اين بهادادن به داوريهاي ديگران علتالعلل يكسري مشكلات فرهنگي جامعه ماست. نكته پنجم ناشي از نكته چهارم است به اين معنا كه ما هيچوقت در برابر جمهوري كه با آن سروكار داريم، نتوانستهايم سخنی بگوييم كه در مقابله با آن است و هميشه همرنگ شدن با جماعت براي ما مهم است. تلقين يعني رأيي را بيان كردن و آراي مخالف را بيان نكردن و مخاطب را در معرض همين راي قرار دادن. هر وقت شما در برابر هر عقيدهاي نظر مخالفان آن را هم خواستيد نشان ميدهد كه تلقينپذير نيستيد. تلقينپذيرييعني قبول تكآوايي. القاپذيريبه لحاظ روانشناختي با تلقينپذيري متفاوت است. در القا يك راي آنقدر تكرار ميشود تا تكرار جاي دليل را بگيرد. اگر من گفتم فلان گزاره صحيح است شما از من انتظار دليل داريد اما من به جاي اينكه دليل بياورم 200 بار فلان گزاره را تكرار ميكنم و كمكم ما فكر ميكنيم كه تكرار مدعا جاي دليل را ميگيرد. يعني به جاي اقامه دليل خود مدعا تكرار ميشود و اين هنري است كه در پروپاگاندا يا آوازهگري وجود دارد. اينكه رسانهها وقتي در دست قدرتها قرار ميگيرند آنها خوشحال ميشوند به دليل وجود همين روحيه القاپذيري در مردم است. والا اگر ملتي القاپذير نباشد هرچه كه رسانهها بگويند چون دائما دليل ميخواهند كسي از به دست گرفتن راديو و تلويزيون اظهار خوشحالي نميكند. منظور من از تقليد نه آنست كه در فقه گفته ميشود. مراد تقليد به معناي روانشناختي آن است. يعني اينكه من آگاهانه يا ناآگاهانه تحت الگوي شخصي باشم.يعني من خودم را مانند تو ميكنم و به تو تشبه ميجويم و تقليد، يعني من تو را الگو گرفتهام. آنچه كه در عرفان گفته ميشود كه تشبه به خدا بجوييد، اگر اين كار را با انسانها انجام داديم تعبير به تقليد ميشود و اين تقليد هم در اديان و مذاهب و عرفان مورد توبيخ است. تعبد يعني سخني را پذيرفتن صرفا به اين دليل كه فلان شخص آن را گفته است. يعني اينكه اگر صورت استدلالي من، ذهن من را آزار ندهد كه فلان گزاره صحيح است چون فلان شخص گفته است: "فلان گزاره صحيح است"، من اهل تعبدم. آيهاي در قرآن است كه معمولا كمتر نقل ميشود اتخذو احبارهم و رهبانهم من دونا... كه در باب روحانيت نصاري و يهود است كه فراوان ميگويد كه يهوديان و نصاري، روحانيون خود را ميپرستيدند چه من دونا... را به جاي خدا بگيرم يا علاوه بر خدا. صحابي از امام باقر(ع) ميپرسد كه آيا واقعا ميپرستيدند حضرت در جواب ميگويد: هرگز اينگونه نيست، روحانيون مسيحي به مردم نميگفتند كه ما را بپرستيد و اگر هم ميگفتند، كسي نميپرستيد. اما اينكه قرآن به آنها اين نسبت را ميدهد به اين دليل است كه رفتاري كه با خدا بايد ميداشتند با روحانيون خود داشتند. مجموعه عوامل دسته دوم ناشي از يك عمل واحد است و آن اينكه ما زندگي اصيل نداريم. زندگي اصيل به تعبير روانشناسان انسانگرا و به تعبير عرفا يعني زندگي براساس فهم و تشخيص خود. زندگي اصيل را فقط كساني انجام ميدهند كه دو سرمايه دارند: عقل در مسائل نظري و وجدان در مسائل عملي. كمتر مردمي به اندازه ما شخصيتپرستند و شخصيتپرستي جز اين نيست كه شخصيتي خود را بر خود عرضه مي كند و خوبيهايي را كه در زندگي اطراف خودمان نميبينيم، از سر توهم به او نسبت ميدهيم و او را به دست خودمان بزرگ ميكنيم. تعصب هم افق با شخصيتپرستي است. تعصب به معناي چسبيدن به آنچه كه داريم و نگاه نكردن به چيزهاي فراواني كه نداريم. اگر من شيفته آنچه كه دارم شدم و فكر كردم جاي نداشتهها را هم برايم ميگيرد من نسبت به آن تعصب پيدا كردهام و اينجاست كه من نسبت به كساني كه به آن وفاداري ندارند، دو ديدگاه پيدا ميكنم. گروهي خودي ميشوند و گروهي غيرخودي. قرآن خودي و غيرخودي را رد كرده است چرا كه درباره حب و بغض ميگويد: وقتي با گروهي دشمنيد دشمني باعث نشود درباره آنها عدالت و انصاف را فراموش كنيد. درباره دوستي هم ميگويد: هميت جاهليت شما را نگيرد. هميت جاهليت يعني اينكه چون فلاني از قبيله من است. طرف او را چه ظالم باشد يا عادل ميگيرم. به عبارت ديگر ويژگيهاي خود او مهم نيست بلكه ويژگيهاي تعلقي او مهم است. هر كدام از ما اگر به خودمان رجوع كنيم ميبينيم به نوعي فكر ميكنيم که به نوعي مورد لطف خدا هستيم.يعني درست است كه ممكن است وضع ما به مو بند باشد، اما پاره نميشود و اكثر اهمالها و بيتوجيها ناشي از همين نكته است. لایپ نیتس اصطلاحي داشت كه براي موارد ديگري به كار ميبرد. اين اصطلاح هماهنگي پيش بنياد بود به معني اينكه گويا همه امور از پيش حاصل آمده است اما گويا ما اين هماهنگي پيشبنياد را راجع به خودمان قائليم. پس از اقدامات انساندوستانه افرادي چون ماندلا واسلاوهاول و اقدامات انساندوستانی كه در باب "فرهنگي كردن سياست" تلاش كردند، زياد شنيدهايم كه ببخش و فراموش كن يا ببخش و فراموش نكن. اما داستان بر سر اين است كه اگر شما ببخشایيد و فراموش كنيد باز هم از همانجا ضربه ميخوريد. انسانهاي سالم كساني هستند كه در درونشان ميتوانند بزرگترين دشمنان خود را از لحاظ عاطفي ببخشايند، چرا كه از لحاظ عاطفي بايد بخشود اما از لحاظ ذهني نبايد فراموش كرد. اما متاسفانه ما عكس اين عمل ميكنيم،از لحاظ عاطفي نميبخشيم و كينهجويي در ما زنده است، اما به لحاظ ذهني فراموش ميكنيم چرا كه حافظه تاريخي ملت ما بسيار كند و تار است. سقراط از ما ميخواست كه در عين شوخطبعي زندگي را جدي بگيريم كساني زندگي را جدي ميگيرند كه دو نكته را باور كنند. دليل هر جدي نگرفتن مستثني ندانستن خود از قوانين هستي است. روانشناسان اصطلاحي دارند با اين مضمون كه انسان بايد بتواند وزن امور را نسبت به هم بسنجد. انسانهايي كه زندگي را جدي نميگيرند چيزهاي مهمتر را براي چيزهاي مهم رها ميكنند. فراوانند انسانهايي كه در طول زندگي خطاي تاكتيكي نميكنند اما خطاي استراتژيك عظيم دارند يعني كل زندگي را ميبازند اما در ريزهكاريها وسواس دارند. ديدگاه كمتر مردمي نسبت به كار تا حد ديدگاه ما نسبت به كار مبتذل است. ما كار را فقط براي درآمد ميخواهيم و بنابراين اگر درآمد را بتوانيم از راه بيكاري هم به دست آوريم از كار استقبال نميكنيم. در واقع ما كار را اجتنابناپذير ميدانيم در حالي كه بايد ديدگاه مولوي را درباره كار داشته باشيم كه معتقد بود كار جوهر انسان است. رياضت در اين جا نه به معناي آنچه كه مرتاضان انجام ميدهند رياضت به معناي اينكه باید دانست در زندگي همه چيز را نميتوان {به دست آورد}. بنابراين بايد چيزهايي را فدا كرد تا چيزهاي باارزشتري را به دستآورد. قدماي ما ميگفتند دنيا دار تزاحم است يعني همه محاسن در يكجا قابل جمع نيستبه تعبير نيما يوشيج تا چيزها ندهي چيزكي به تو نخواهند داد. در زبانهاي اروپايي قداست از ماده فداكاري است. عارفان مسيحي ميگفتند اينكه فداكاري و قداست از يك مادهاند به اين دليل است كه قداست به دست نميآيد مگر به قيمت از دست دادن چيزهاي فراوان. ولي ما ميخواهيم همه چيز را داشته باشيم و وقتي ديدگاهمان نسبت به كار آنگونه است. نسبت به مصرف هم ديدگاهمان اينگونه ميشود و باعث ميشود دچار مصرفزدگي شويم. وقتي ما بحث مصرفزدگي را مطرح ميكنيم، مطرح ميكنند كه شما از اوضاع جامعه و فقر خبر نداريد. بايد گفت مصرفزدگي يك ديدگاه است نه يك امكان؛ يعني فرد فقير هم در سرسویدای دل خود ميگويد كاش بيشتر داشتم و بيشتر مصرف ميكردم. كدام يك از ما براي آرمانهاي خود حاضر است به قدر ضرورت اكتفا كند. اين مصرفزدگي ما را به دنائت ميكشد. اگر ما بوديم و فقط ضروريات زندگي مجبور به كرنش كردن نبوديم. مردمي كه منافع كوتاهمدت را ببينند و قدرت ديدن منافع درازمدت را نداشته باشند در معرض فريبخوردگي هستند. دليل موفقيت سياستهاي پوپوليستي در كشور كه در يك سال اخير هم رواج پيدا كرده، نديدن منافع درازمدت است. وقتي منافع بلندمدت ديده نشود منافع كوتاهمدت تامين ميشود به قيمت نكبت و ادبار درازمدت. ما درست برخلاف آنچه كه در اديان و مذاهب گفته ميشود زيادهگو هستيم و پرحرف ميزنيم. نقل است كه عرفا هم در سكوت تبادل روحي داشتند اما ما ملت پرسخني هستيم و آسانترين كار براي ما حرفزدن است. بدتر از پرسخني ما زبانپريشي ماست. زبانپريشي به اين معنا است كه انسان حرف خود را خودش هم متوجه نميشود. يعني اگر تحليل روانشناختي در سخنان ما انجام شود اصلا برخي جملات معنا ندارد. سخنان همه مانند شهركهاي سينمايي است كه در زمان فيلم پر از دژ و قلعه است اما وقتي فشار ميدهيم فرو ميريزد. به تعبير ديگر حرفهاي ما پشتوانه ندارد و همه ما از صدر تا ذيل ياوه ميگوييم. و به همين دليل هم به لحاظ ذهني تا اين حد پريشانيم. كساني كه سرگرداني ذهني دارند اول بايد زبان خود را پالايش كنند. يعني بايد حرف را فهميده بزنند، و از طرف مقابل هم حرف فهميده بخواهند. نوام چامسكي براي اينكه ثابت كند كه هر جملهاي كه قواعد نحوي و صرفي آن رعايت شده، صرفا بامعنا نيست جملاتي ميگفت بطور مثال ميگفت: وقتي ميگويند «پسر برادر مثلث ما عاشق بيضي شما شده است». قواعد صرفي و نحوي آن رعايت شده است، اما بامعنا نيست. ظاهرنگري به دليل غلبه روحيه فقهي در دين، بر كل كارهايمان سايه افكنده است. يعني به جاي آنكه ما به ارزش و انگيزه كار توجه كنيم فريفته ظاهر ميشويم. اين ظاهربينيها ما را براي ظاهرفريبي آماده ميكند. در هر جا كه اخلاق، عرفان و روانشناسي فداي فقه و ظواهر شود اين روحيه غلبه پيدا ميكند. در پايان پيشنهادي دارم كه داراي دو نكته است: اول اينكه در باب هر كدام از موارد مطرحشده فكر كنيم كه درست است يا نه. اگر درست است اول كاري كه بايد كرد اين است كه در شخص خودمان بررسي كنيم. يعني اينكه اين نكتهها را ذرهبين نكنيم و روي ديگران بگيريم بلكه اول ذرهبين را روي خودمان بگيريم. نكته دوم: اينكه اگر مطالب گفته شده درست است روشنفكران و مصلحان اجتماعي به جاي اينكه هميشه مجيز مردم را بگويند و فكر كنند تمام مشكلات متوجه رژيم سياسي است. بايد از مجيزگويي مردم دست بردارند و به مردم بگوييم چون شما اينگونهايد حاكمان هم آنگونهاند. « حاكمان زائيده اين فرهنگند جامعهاي كه فرهنگش اين باشد ناگزير سياستش هم آن ميشود و اقتصادش هم آن ميشود. خطاست كه روشنفكران و مصلحان اجتماعي برای پيداكردن شخصيت اجتماعي و محبوبيت اجتماعي مجيز مردم را بگويند و بگوييم كه مردم هيچ عيب و نقصي ندارند؛ چرا كه رژيم سياسي زاده مردم است و رژيم سياسي بهتر، به فرهنگ بهتر نياز دارد. » منبع : پارسینه/16.2.2009 |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#2 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Oct 2008
پست ها: 691
تشکرها: 395
در 334 پست 746 بار تشکر شده
|
![]()
علی عزیز
با سلام با تشکر از شما برای مقاله جلبی که در فوروم گذاشتی یک نکته کوچک را هم که به نظرم رسیده اضافه میکنم همیشه به ما گفته اند افتادگی اموز اگر طالب..... یا میگویند فلانی انقدر ادم خوبیه همیشه سرش پائینه ...من فکر میکنم باید راست توی چشم دنیا نگاه کرد وحق خود را گرفت راست توی چشم مشکلات نگاه کرد وانها را شکست داد باید یک روز این افتادگی رابا عزمی محکم عوض کرد |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
این کاربر از akbar بخاطر ارسال این پست تشکر کرده است : |
![]() |
#3 | ||||||||||||||
![]() ![]() تاریخ عضویت: Oct 2008
پست ها: 66
تشکرها: 58
در 22 پست 59 بار تشکر شده
|
![]() ![]() |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
4 کاربر از mortezA بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#4 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Dec 2008
محل سکونت: گرانیگاه هیچستان
پست ها: 2,602
تشکرها: 14,029
در 2,399 پست 13,325 بار تشکر شده
|
![]()
واقعا که نوشتۀ جالبی بود. بسیاری از همین رفتارها را به چشم در شخصیت بیشتر ایرانیها میتوان دید بویژه خودم که رسما اعتراف میکنم!
اما یک نکته که به آن اشاره شد ولی شرحا به آن پرداخته نشد مساله شوخی گرفتن کار و مسولیتهای اجتماعی بوسیلۀ ما مردم ایران است.اکثر ما ایرانیها شوربختابه بیشتر زمان خود را بر نقد مسئولیت صرف میکنیم تا انجام آن و کمتر علاقه ای هم به درک اهمیت آن چه از لحاظ شخصی و چه از لحاظ اجتماعی از خود نشان میدهیم.بنابراین همیشه دوست داریم موقعیت حاضر را با شهر آرمانی و رویایی شخصی خود مقایسه کرده و از آنجایی که دست به پیشداوریمان هم بدنیست و علاوه بر آن عملا خود را دانشمند و فقیه و سیاستمدار و آهنگر و و و و میدانیم به سرعت "بیانیه" صادر کرده و با یک نگاه کاملا حق به جانب از انجام مسئولیتها سرباز زده و در نهایت اینی میشویم که هستیم! در پایان هم همه چیز را بر سر حکومت خراب کرده و سربلند تر از همیشه خود را برگزیده و موفق(در عین حال بدشانس!) میدانیم...
__________________
خدا میهن
The selective elimiNATION of prominent rival figures |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
5 کاربر از شمشیری بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#5 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
محل سکونت: Yankeeland
پست ها: 10,652
تشکرها: 4,206
در 8,212 پست 26,839 بار تشکر شده
|
![]()
آقای ملکیان! عیب می جمله بگفت اما هنرش نیز نگفت! اصلا ایرانی بدترین و عقب مانده ترین و نادان ترین موجودات روی زمین!! خوب! آقای ملکیان هم خودشان از مریخ که نیامده اند؟ بهر حال هر ملًتی بدی و خوبی دارد اما هنر برخی ها فقط این است که فقط عیب جویی کنند. بهرحال ایرانیان با تمام این اظهارات در بین کشورهای خاورمیانه حداقل مردمان بسیار خوبی هستند. باور نمی فرمایید؟ کمی به کشور های اطراف ایران سفر کنید تا عنایت بفرمایید. البته زیر باد حمله گرفتن ایران و ایرانی متاسفانه اخیرا بین روشنفکر نمایان مد شده است.
__________________
تنها خدا بود که می دانست!
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
4 کاربر از حاجی جفرسون بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#6 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Nov 2008
پست ها: 884
تشکرها: 2,687
در 688 پست 2,161 بار تشکر شده
|
![]()
بنظر من تمام گفته های ایشان کلی گوییهایست که عملا هیچ مشکلی را حل نمیکند. و تنها نتیجه اش سست کردن اعتماد به نفس و تیز کردن آتش تهمت زدن به دیگران با انتساب انان به یکی از این موارد است.
اصلا مقاله ای نیست که در فروم آورده شود |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
2 کاربر از رضا بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#7 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
محل سکونت: Yankeeland
پست ها: 10,652
تشکرها: 4,206
در 8,212 پست 26,839 بار تشکر شده
|
![]()
با عرض ادب و احترام حضور علی رضا جان
با اجازه من به این پست نمره منفی می دهم. نق زدن وخراب کردن ایران و ایرانی و هرچه داشته و نداشته متاسفانه شدیدآ مرسوم شده است بطوری که نمی توان هیچ چیزی از ایران و ایرانی به درستی نوشت. اگر بنا باشد این ایرانی ستیزی به این شکل ادامه پیدا کند که نمی شود. اصلا چه معنا دارد که فرووم از وزرات ارشاد هم بد تر شود؟ یعنی چه؟ خوب حالا فقط به ایرانی توهین بشود که برخی تایید کنند این که باعث رشد نمی شود. حالا بناست چون بدون اشکال نیستم ولی فقط و فقط خودمان را نفی کنیم ، اعتبار را زیر سئوال ببریم و همچنین کل داشته های باستانی و فرهنگی و آیینی خود را از نوروز تا تخت جمشید را یک سره نابود کنیم به این بهانه ابلهانه که باید گذشته را بسوزانیم که نمی شود! از تاریخ و فرهنگ باستانی و غنی ایران باید برای بهتر کردن اینده استفاده کرد..بابا ملت !!!! کشور های دیگر از همین تاریخ باستانی ایران چند برابر پول نفت درآمد گردشگری درست می کردند آن وقت برخی می خواهند همه چیز را به بهانه درست کردن آینده نا معلوم خود خراب کنند.
__________________
تنها خدا بود که می دانست!
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
2 کاربر از حاجی جفرسون بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#8 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
پست ها: 2,294
تشکرها: 2,773
در 1,610 پست 4,905 بار تشکر شده
|
![]() با عرض ادب و احترام؛ در پايان پيشنهادي دارم كه داراي دو نكته است:می گویند بعضی اوقات باید فریاد بود، آن هم بر ظلم اما این کافی نیست، گاهی می بایست گوش بود، آن هم همیشه بر حقیقت.
اول اينكه در باب هر كدام از موارد مطرحشده فكر كنيم كه درست است يا نه. اگر درست است اول كاري كه بايد كرد اين است كه در شخص خودمان بررسي كنيم. يعني اينكه اين نكتهها را ذرهبين نكنيم و روي ديگران بگيريم بلكه اول ذرهبين را روي خودمان بگيريم. نكته دوم: اينكه اگر مطالب گفته شده درست است روشنفكران و مصلحان اجتماعي به جاي اينكه هميشه مجيز مردم را بگويند و فكر كنند تمام مشكلات متوجه رژيم سياسي است. بايد از مجيزگويي مردم دست بردارند و به مردم بگوييم چون شما اينگونهايد حاكمان هم آنگونهاند. با تشکر و سپاس فراوان/ |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#9 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Oct 2008
پست ها: 1,897
تشکرها: 5,590
در 1,871 پست 20,897 بار تشکر شده
|
![]()
عليرضاي عزيز با تشکر از زحمتي که کشيديد و مطلب بسيار گيرائي که نوشتيد، من مي خواهم با اجازه شما نوشته تان را قبول کنم اما مشروط.
در مورد تشبيه بيماريهاي اجتماعي در ايران به سرطان، بنظر من به نکته کاملا درستي اشاره کرده ايد. اما توجه به يک مسئله حائز اهميت است. اگر گروهی از دانشمندانی که مي خواهند با سرطان مبارزه کنند تنها به توضيح علائم بيماري symptoms بپردازند، کمک چندان قابل ملاحظه ای به درمان بیماری نکرده اند. آنچه که من از آن بعنوان مبارزه با سرطان دستگيرم مي شود اينست که به علل بروز اين بيماري پي برده و با علت مبارزه کنيم و نه با علائم و معلول. نمی شود تنها با درد و کاهش وزن در یک بیمار سرطانی مبارزه کرد و غده بدخیم را بحال خود گذاشت.مشکلي که من در کار آقاي دکتر ملکيان مي بينم اين نيست که 20 عامل ياد شده در جامعه ايراني وجود ندارد و حتي بشدت هم وجود ندارد. مسئله اينجاست که در مقام يک روشنفکر، يک جامعه شناس و بقول شما يک آگاه صالح گفتن و بر شمردن این علائم symptoms بدون اينکه به ريشه آن بپردازيم چه دردي را از جامعه درمان مي کند؟ بعبارت ديگر به نظر من ضعف تحليل آقاي ملکيان در اينجاست که بر آن دلسوختگاني که مي خواهند جامعه ما را بقول شما از اين آنارشيسم اخلاقي بيرون بياورند روشن نمي شود که علت بروز اين 20 پديده که برخی از آنها هم در يکديگر قابل ادغام هستند چیست؟ مخاطب به شناخت جديد و تازه اي دست نمي يابد که بداند چرا و از کجا جامعه ما اين صفات منفي را در خود جمع کرده و چگونه در سير تاريخ خود به اينجا رسيده که رسيده؟ اگر هزار بار من بگويم علائم سرطان معده بي اشتهائي، درد شکم، از دست دادن وزن و حالت تهوع است و صد عامل ديگر را هم بعنوان علائم بيماري برشمارم کمکي به مبارزه با اين بيماري نکرده ام. دکتر ملکيان ها بايد به اين مسئله بپردازند که چه شده که چنين شده تا بعد حداقل دانش پژوهان جوان و مصلحين جوان جامعه بازگردند و با ريشه اين مسائل مبارزه کنند. جامعه ايران از درون حوادث و شرايط بسيار سخت تاريخي عبور کرده و به اينجا رسيده. آفاتي در جامعه ما بوده که متاسفانه هنوز هم هست که به بروز بيماري هايي که دکتر ملکيان به آن اشاره کرده اند کمک کرده. بايد با آن عوامل به مبارزه پرداخت. مخلص کلام اینکه آنچه که ايشان مي گويند علت نيست، بلکه معلول است. اين به اين معنا نيست که جامعه ايران و مردم ايران در رسيدن به اين نابساماني اجتماعي بي تقصيرند و گناه تنها بر گردن سيستم سياسي ست هم چنانکه بسیاری فرصت طلبانه می خواهند از آن بهره جوئی کنند و خاک را به زیر فرش جارو کنند که به چشم نخورد. سيستم سياسي هر جامعه ای قاطعا برآمده از رفتارهاي آن ملت است. با نگاهی کوتاه و گذرا به آنچه در باب انتخابات آینده در ایران در جریان است شما در می یابید که بطور اسفباری پیشتازان فکری جامعه در سردرگمی و بی برنامگی بسر می برند و تکلیفشان را نمی دانند. چرا؟ چون تا چهار ماه به انتخابات مانده مدعیان اصلاحات (توجه داشته باشیم که اینها می خواهند سیستم را اصلاح کنند) نمی داند کاندیدایشان (یا کاندیداهایشان) کیستند و خود کاندیدا ها هم نمی داند باید بیایند یا نباید بیایند! متفکرین و متحیرین جامعه ما درست مانند یک عده جوان احساساتی خاتمی که می آید از شدت شوق از جا می جهند و دست افشان و پایکوبان غریو شادی شان به آسمان می رسد. غریوی که متاسفانه دیری نخواهد پائید. چه باید بکنند؟ نمی دانند. نمی شود سه سال و نیم یک بند تمام نیرو و انرژی ات بر این امر متمرکز شود که احمدی نژاد را زیر ضرب انتقاد و نفرین بگیری، نه برنامه ای نه مهره چینی ای نه استراتژی و نه تاکتیکی (دوستان تازه دو روز پیش مقاله استراتژی انتخابات می نویسند) و یک دفعه خود را در پایان سال 1387 و در برابر این سئوال بزرگ ببینی که حالا چکار باید بکنیم. نتیجه اش تصمیمی از روی استیصال می شود که عاقبت کار هم از همین الان روشن است. اگر در فرانسه دموکراسي در اوج آن مشاهده مي شود، دليلش آن نيست که مردمش خوش شانس بوده اند و گروهي از کرات ديگر آمده اند و به آنان کمک کرده اند. حدود 220 سال پيش انقلاب بزرگي کردند که نه تنها شکل سياسي فرانسه بلکه جهان را برای همیشه تغییر داد. اما پس از آن باز هم مردم فرانسه از گود خارج نشدند، در صحنه ماندند و نهال دموکراسي را آبياري کردند و با تبدیل آن به درختی تنومند جامعه اي آزاد ايجاد کردند. |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#10 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Aug 2008
محل سکونت: آمریکا و کانادا
پست ها: 4,885
تشکرها: 7,017
در 3,467 پست 18,824 بار تشکر شده
|
![]() من می خواهم با اجازه شهیر یک قدم دیگر هم فراتر بردارم. فرض کنید که مثلا در مورد مسئله جرم و crime در شهری مثل نیویورک مطالعه کرده ایم و به نتیجه رسیده ایم که بیکاری باعث بالا رفتن جنایت و آدم کشی می شود و باز فرض کنیم که ما درست وسط بحران بیکاری هستیم و کار چندانی هم از دستمان بر نمی اید. تعداد کشته ها هم که دائم اضافه می شود. پس باید راهی پیدا کرد. مقاله ی همیشه ماندنی شهیر "قتل در نیویورک" نشان می دهد که متفکرین بدون اینکه بخواهند به ریشه مشکل بپردازند چطور با استفاده از یک تئوری ساده پنجره شکسته crime را در نیویورک تا جائی کم کردند که امروز این شهر یکی از شهر های امن آمریکاست. پیدا کردن ریشه خوب است اما فقط"برای جلوگیری از تکرار" ولی برای درمان میشود درمان را پیدا کرد (مثل تئوری پنجره...)بدون اینکه روی ریشه کار شده باشد.
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#11 | ||||||||||||||
![]() ![]() تاریخ عضویت: Oct 2008
پست ها: 66
تشکرها: 58
در 22 پست 59 بار تشکر شده
|
![]()
براي شناخت بيشترعلل عقب ماندگي كشور هاي به اصطلاح جهان سوم يا دقيقتر كشورهاي عقب نگاه داشته، چند كتاب رابه دوستان معرفي مي كنم: The Rise and Fall of the Great Powersاز Poul Kennedy وThe Political Economy of Growthاز Poul Baran و Imperialism:From colonial age to the Present و Economic Myths of Imperialism از Harry Magdoff متشكرم!
![]() |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
2 کاربر از mortezA بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#12 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Aug 2008
محل سکونت: آمریکا و کانادا
پست ها: 4,885
تشکرها: 7,017
در 3,467 پست 18,824 بار تشکر شده
|
![]()
یکی از بهترین تحقیقات در مورد علل عقب ماندگی ایران کتابی است نوشته دکتر کاظم علمداری استاد دانشگاه ایالتی کالیفرنیا با عنوان چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
این کاربر از شهاب بخاطر ارسال این پست تشکر کرده است : |
![]() |
#13 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Aug 2008
محل سکونت: آمریکا و کانادا
پست ها: 4,885
تشکرها: 7,017
در 3,467 پست 18,824 بار تشکر شده
|
![]()
این مقاله شهیر مرتبط است. اگر مایل بودبد مطالعه بفرمائید
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
این کاربر از شهاب بخاطر ارسال این پست تشکر کرده است : |
![]() |
#14 | ||||||||||||||
![]() ![]() تاریخ عضویت: Oct 2008
پست ها: 66
تشکرها: 58
در 22 پست 59 بار تشکر شده
|
![]()
ادمين گرامي! من راجع به اين كتاب شنيده بودم ، ولي نديده ام،مشخصات بيشتر بدين،لطفا!
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#15 | ||||||||||||||
![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
پست ها: 19
تشکرها: 35
در 9 پست 36 بار تشکر شده
|
![]()
همه چیز یک چرخه است که هر عامل به تحقق عامل دیگر کمک میکند. متعاقب ضعف اقتصادی نارسایی فرهنگی پدید میاد و نارسایی فرهنگی ضعف اقتصادی بیشتر به دنبال داره. و همینطور معکوس این چرخه. و جهت این چرخه معکوس نمیشود مگر بر اثر دو عامل . ۱. اراده، یا ۲. شک (shock)
اتفاقی که برای ما افتاده شکهای متعددی بوده که در طول قرنها بر ما نازل شده و باعث شده که چرخهٔ تعالی ما معکوس بشه. پس حال دو انتخاب داریم یکی اینکه چشم بر نقصامون ببندیم و خودمون را در توهم تعالی فرض کنیم و مدام به گذشتمون بنازیم و اجازه بدیم که این چرخهٔ ازمهلال به نهایت خودش برسه تا با یک شوکه دیگه مواجه بشیم که خوب بد از اون هم جهت چرخه عوض میشه چون هیچ وضعیتی ابدی نیست، ولی تا آن زمان بهای خیلی سنگینی پرداختیم ( همانند آنچه برای ملت ژاپن اتفاق افتاد). ولی راه دومی که هست اینکه مشکلاتمونو ریشه یابی کنیم و نقایصمون را هر چند ناخوشایند بپذیریم، و با استفاده از گذشتهٔ پر افتخارمون و تجارب تاریخیمون به عنوان کاتالیزور در صدد اصلاح آنها برآییم و با ارادهٔ جمعی این چرخهٔ شوربختی را مکوس کنیم. با تشکر از alihallo عزیز برای مقالهٔ فوق العاده ارزشمندتون. |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#16 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Aug 2008
محل سکونت: آمریکا و کانادا
پست ها: 4,885
تشکرها: 7,017
در 3,467 پست 18,824 بار تشکر شده
|
![]()
ولی راه دومی که هست اینکه مشکلاتمونو ریشه یابی کنیم و نقایصمون را هر چند ناخوشایند بپذیریم، و با استفاده از گذشتهٔ پر افتخارمون و تجارب تاریخیمون به عنوان کاتالیزور در صدد اصلاح آنها برآییم و با ارادهٔ جمعی این چرخهٔ شوربختی را مکوس کنیم.
زردشت عزیز چگونه؟ مکانیسم چیست؟ کدام مطالعه اجتماعی انجام شده که این راه حل را پیشنهاد می کند و یا کدام تجربه تاریخی اتفاق افتاده که مردم نقایص خود را دریابند و به رفع آن بپردازند. یک خطای بسیار بزرگ هم در بین روشنفکران ما جاری است و آن اینکه تصور می کنند که ژاپن پیشرفتش را مدیون تحولات و اتفاقات بعد از جنگ است. ژاپن تنها کشور غیر اروپائی بود که در پایان قرن نوزده به یک کشور صنعتی تبدیل شده بود. متروی توکیو در سال 1927 شروع بکار کرد. |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#17 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Aug 2008
محل سکونت: آمریکا و کانادا
پست ها: 4,885
تشکرها: 7,017
در 3,467 پست 18,824 بار تشکر شده
|
![]() |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#18 | |||||||||||||||
![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
پست ها: 19
تشکرها: 35
در 9 پست 36 بار تشکر شده
|
![]() نقل قول:
البته که همهٔ مردم وظیفهٔ تولید فکر و استراتژی بر عهدشان نیست و این از وظایف گروه الیت یا فکر انباره های آن جامعه است، ولی اگر حتا فکر انبرها و نخبگان جامعه به ریشه مشکلات کاری نداشته باشند، و بر اثر تعصب یا ترس یا هر عمل دیگه تمایلی به پذیرفتن نقایص بنیادی و اساسی موجود در جامعه نداشته باشند و صرفا پارهای تغیرات تاکتیکی را چاره علاج بدانند و توان پذیرفتن تغییرات استراتژیک رو نداشته باشند دیگه به کجا میشه امید بست؟ و در مورد ژاپن، درست است که ژاپن پیش از آن هم کشوری صنعتی بود ولی این قدرت صنعتی مربوط به ساختارهای سالمشان نبود بلکه مربوط به غرور سمورایی و تفکر فاشیستیشون بود، درست مانند آلمان هیتلری که علیرقم پیشرفت علمی و صنعتی خیر کننده دستاورد فاجعه باری برای بشر به دنبال داشت چرا که اصولا این گونه سیستمها به واسطهٔ تبلیغات و القات ایدئولژیک حس قدرت عظیم کازبی در بین ملتهایشان ایجاد میکنند ودر کوتاه مدت جامعه را در جهت مطلوب حاکمان به حرکت وا می دارند و بر اثر تمرکز و سرمایه گزاریهای کلان بر روی بخشهای ظاهری و به اصطلاح دهان پر کن که عمدتا هم مربوط به صنایع نظامیست، بعضا به پیشرفتهای خیر کننده ای دست میابند در حالیکه به واقع فاقد زیر سختاهای اساسی و بنیادی هستند چه از بعد فرهنگی چه اقتصادی و چه حتا صنعتی. ارتش امپرتری ژاپن که وامدار غرور و روح سمورایی اجدادشان بودند خود را مالک دریاها میدانستند و خورشید امپرتوری را غروب ناپذیر میپنداشتند، تا آنکه با آن شک عزیم مواجه شدند و از آنجا بود که در روش استراتژکشان تجدید نظر کردند و چشم بر نقایصشان گشودند و با استفاده از روح سموریی که اینبار نه از جهت سلطه جویی که از بابت سختکوشی و جدیت در کار به تربیت زیرساختهایشان به طور اصولی پرداختند و ژاپنی شدند که امروز هستند. درست همانند آلمان هیتلری و آلمان بد از جنگ. موفق باشید. |
|||||||||||||||
![]() |
![]() |
2 کاربر از zardosht بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#19 | ||||||||||||||
![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
پست ها: 19
تشکرها: 35
در 9 پست 36 بار تشکر شده
|
![]()
پیشاپیش بخاطر غلتهای املایی موجود در پست پوزش می خواهم چرا که این پست برگردان پنگلیش توسط http://www.behnevis.com است. از این پس دقت بیشتری می کنم.
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#20 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
پست ها: 2,288
تشکرها: 9,162
در 1,847 پست 11,339 بار تشکر شده
|
![]()
با تشکر از علیرضای عزیز
به نظر من اول باید به ضعفهای خودمان آگاه باشیم تا در مرحله ی بعد درصدد رفع آنها بربیاییم.من هم موافقم که دکتر مصطفی ملکیان راه حلی ارائه نداده ولی همینکه ما به نقاط ضعف خود آگاه باشیم بی شک برای رفع آنها تلاش خواهیم کرد. |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
این کاربر از aHad بخاطر ارسال این پست تشکر کرده است : |
![]() |
#21 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Dec 2008
محل سکونت: گرانیگاه هیچستان
پست ها: 2,602
تشکرها: 14,029
در 2,399 پست 13,325 بار تشکر شده
|
![]()
البته مسالۀ دیگری هم مطرح است و آن تعریف دقیق پیشرفت است. آیا پیشرفت فرهنگی مورد بحث قرار گرفته یا پیشرفت اقتصادی یا فن آوروری؟ اگر مورد اقتصادی باشد که دیگر بحثی وجود ندارد .. بزرگترین گرفتاری اقتصادی ایران متاسفانه نبود بهره وری لازم در کل ساختار اجرایی و مدیریتی میباشد. شاید مقایسۀ معروف ساعات موثر کاری در دو کشور ژاپن و ایران که دیگر تبدیل به یک طنز اقتصادی هم شده بیانگر بخش بزرگی از این عقب ماندگی ها باشد. مثلا وقتی که یک روز کاری در ژاپن برابر 3-4 روز کاری ایرانیست آیا دیگر جای بحثی وجود دارد؟ این یعنی ژاپن در یک سال 3-4 برابر ایران کار میکند..!! به نظر اینجانب نشت اصلی اینجاست بقیۀ موارد جزییات هستند..!
اما در مورد فن آوری باید گفت که این یک مسالۀ کاملا نسبی است.. هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که بتواند ادعا کند توانایی ساخت همه چیز را دارد. البته حداقلهایی وجود دارد ولی به نظر شخصی من فن آوری خوب فرزند یک اقتصاد قویست. مساله این است سرمایه گزاری در هر فن آوروی خاص میتواند آهنگ پیشرفت را در آن افزایش دهد. حتی در خیلی از موارد میتوان یک فن آوری خاص را از کشور دیگری خریداری کرد. بنابراین فن آوری از نگاه اینجانب در ردۀ دوم اهمیت نسبت به اقتصاد قرار دارد. کشوری مثل انگلیس که در بسیاری از موارد از لحاظ فنی حرفی برای گفتن ندارد با یک اقتصاد قوی اعتباری ورای کشورهایی چون آلمان که از قله های تکنولوژی هستند برای خود دست و پا کرده است. ولی بهره وری اقتصادی از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا غیر از این است که بهروری اقتصادی نتیجۀ منطقی یک مدیریت حساب شده و دقیق است؟ بدبختانه در ایران ما ستارگان دانش و نخبه گان تحصیلی روز انتخاب رشته یا برقی هستند یا مکانیکی و رشته های مدیریتی معمولا در رده های پایین الویت ایشان قرار دارد. بنابراین لایه های مدیریتی جامعه بطور خودکار از مغزهای متفکرتر و آماده تر محروم میشوند. اما اینکه چرا با اینهمه نخبه در رشته های فنی ما هنوز از غرب از لحاظ مهندسی هم عقب تریم باید گفت که بدبختانه پیشرفتهای فن آوری غرب صنعتی بر پایۀ مدیریتهای درست و قوی بنا شده نه بر محاسبات پیچدۀ فنی و مهندسی. مشکل اینجاست که تا مدیریت اصلاح نشود تربیت مهندس خوب نه بیهوده که مضر است چرا که نتیجه ای جز فرار مغزها و هدر رفتن سرمایه ها به دنبال نخواهد داشت. شاید یک مهندس برق دانشگاه شریف ما در فن و محاسبات از بیشتر مهندسینی که مثلا در زیمنس آلمان کار میکنند بیش از یک سروگردن بالاتر باشد اما در جهان امروز یک مهندس تعیین کننده نیست که کار گروهی و برنامه ریزی شده است که یک فن آوری پیشرفته را ببار خواهد داشت. اینهم مگر با مدیریت درست و قوی ممکن نخواهد بود که البته جامعۀ ما از آن محروم است. اینجانب ایمان دارم که اگر مدیریتها در ایران اصلاح شود و ممتاز ترین فرد جامعه مدیر ما باشد ایران از لحاظ اقتصادی و تکنولوژیکی ژاپن را بسرعت پشت سر خواهد گذاشت.
__________________
خدا میهن
The selective elimiNATION of prominent rival figures |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
4 کاربر از شمشیری بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#22 | ||||||||||||||
![]() تاریخ عضویت: Sep 2008
پست ها: 19
تشکرها: 35
در 9 پست 36 بار تشکر شده
|
![]()
البته باید دید چرا در این مملکت مدیریتها کارامد نیست. آیا دلیل فقدان مدیران کارامد است که شاید باشد! بلکه بیشتر از آن مریوط به نهوه انتصاب مدیران که همانطور که در مقاله هم آمد مربوط به اولویت دادن به شاخصه های ایدئولوژیک نسبت به شایستگی است!؟
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
2 کاربر از zardosht بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#23 | ||||||||||||||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() تاریخ عضویت: Dec 2008
محل سکونت: گرانیگاه هیچستان
پست ها: 2,602
تشکرها: 14,029
در 2,399 پست 13,325 بار تشکر شده
|
![]()
مسلما این میتواند یکی از علتها باشد. مشکل بزرگتر این است که اگر مدیر شایسته هم موجود باشد بفرمایش شما به او اجازه کار داده نمیشود. خلاصه درد مدیریت در جامعۀ ما بسیار عمیق است و بحث آن بسیار گسترده تر از اطلاعات محدود اینجانب. دردی است که درمان آن سالها تفکر و اصلاح نیاز دارد البته درصورتیکه دست کم اراده اصلاح از ابتدا وجود داشته باشد که اینهم در ساختار اجرایی کشور جای بحث دارد!
__________________
خدا میهن
The selective elimiNATION of prominent rival figures |
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
#24 |
میهمان
پست ها: n/a
|
![]()
با سلام به دستان عزيز
من مهمترين عامل عقب ماندگي را ضعف فرهنگي و اخلاقي ايراني ها مي دانم. باورهاي غلط - واكنشهاي اغراق اميز و از همه مهمتر جو زدگي كه ريشه آن عدم درك صحيح واقعيت است. مثالي عرض مي كنم. چند روز پيش در يكي از جلسات سازمانها نشست تخصصي در مورد آثار بحران جهاني در زمينه اقتصاد تشكيل شد.( من جوان ترين عضو نشست بودم). به ترتيب سن و پست و مقام هر يك از افراد حدود چند دقيقه اي صحبت كردند. به يقين بگويم كه هيچ كدام از حرفها متعلق به خود افراد نبود . بلكه بريده اي از روزنامه يا خلاصه شده از سايتي بود. اين را در چهره افراد مي شد فهميد. تا اينكه سر اخر به من رسيد. من مطالبم را با تحليلي از قيمت جهاني نفت شروع كردم. و بررسي شاخص داوو جونز و... ( نگاه بهت آلود افرادا را مي شد به راحتي فهميد.) و در اخر با استفاد از نمودار نشان دادم اين سقوط ها به اين زودي ها تمام نمي شود. حالا فكر مي كنيد عكس العمل افراد چه بود؟ يك عده حرفي براي گفتن نداشتند. يك عده تسليم محض بودند. و يك عده فقط و فقط از روي لجاجت سعي در مخدوش كردن مطالب را داشتند. رييس جلسه كه مردي هوشمند بود جلسه را آرام كرد و يك سوال پرسيد. هيچ كدام از جوابهاي افراد مدير جلسه را قانع نكرد. و سرانجام جواب مدير را خودم با استفاده از تحليل نمودار نشان دادم. اين جلسه اي بود كه در آن حداقل مدرك تحصيلي افراد ليسانس بود!!! واقعيت اين است كه ما ايراني ها همواره در توهمات غرق هستيم و واقعيت هاي خود و پيرامون خود را درك نمي كنيم. ما هنوز بسياري از اصول اوليه برخوردهاي اجتماعي و نحوه برخورد با ديگران نمي دانيم. فرهنگ نقد و بررسي با فرهنگ ايراد گرفتن و تخريب يكي شده است. ما هنوز درك نكرده ايم كه چگونه بايد در كنار يكديگر هم افزايي كنيم و براي جهان پيرامون خود مفيد باشيم. فرد گرايي و منفعت طلبي در تار و پود اغلب ما رسوخ كرده است. اگر نقد و يا تشويقي است اغلب از روي حب و بغض است نه بر اساس حقايق. درد جامعه ايران ، درد فرهنگي و فكري است. ما اغلب ملتي با تفكر نيستيم. و اساسات اغلب كارهاي ما را كنترل مي كند. ببخشيد خيلي حرف زدم. تا درودي ديگر بدرود. |
![]() |
3 کاربر از بخاطر ارسال این پست تشکر کرده اند: |
![]() |
#25 | ||||||||||||||
![]() ![]() تاریخ عضویت: Oct 2008
پست ها: 66
تشکرها: 58
در 22 پست 59 بار تشکر شده
|
![]()
ژوسپين گرامي! همان كاري كه انجام دادين ، يعني بررسي ريشه هاي اقتصادي با استفاده از داده هاي آماري وشاخص ها و... ونيز در نظر گرفتن شرايط اجتماعي،فرهنگي ، تاريخي،انساني و...راه حل يافتن پاسخ ها است.باور بفرماييد با كمي كنجكاوي و تامل به اين نتيجه، كه خودتان هم عملا انجام داده ايد، خواهيد رسيد. من آماده ام به اتفاق شما و هر كدام از دوستان علاقه مند، روي اين موضوع اساسي و تعيين كننده، به صورت كار گروه مطالعه كنيم. متشكرم
|
||||||||||||||
![]() |
![]() |
![]() |
برجسب ها |
ملکیان, ایرانیان |
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
ابزارهای موضوع | |
نحوه نمایش | |
|
|
![]() |
||||
موضوع | آغازگر موضوع | انجمن | پاسخ ها | آخرین ارسال |
۵۷ سال پیش اتفاق افتاد ... دکتر مصدق شناسایی اسرائیل را پس گرفت | شهاب | بخش تاریخ | 69 | 01-28-2009 09:21 PM |
دکتر ریچارد فولتز، ایرانشناس بزرگ کانادایی: همه چیز به ایران ختم میشود | حاجی جفرسون | تالار فرهنگ | 0 | 01-02-2009 03:42 AM |
جديدترين اثر پروفسور مولانا سهشنبه رونمايي ميشود | صالح | معرفی کتاب | 15 | 12-25-2008 04:07 PM |
راهبرد مصدق در ملي شدن نفت ايران-لطف الله میثمی | حاجی جفرسون | تالار فرهنگ | 0 | 12-14-2008 07:11 PM |